به حرف هاي افراد زيردست خود گوش دهيد. آنچه آنها را دلگرم مي كند كشف كنيد، به خاطر بسپاريد و از آن استفاده كنيد. شما با مجموعه متنوعي از افراد سروكار داريد. و به كار گرفتن آنچه گفته شد به شما كمك خواهد كرد تا مجموعه اي از افراد موفق را در سازمان خود به كار گيريد.

و اين اشتباه آنقدر در عملكردشان تاثير منفي دارد كه مي تواند يكسازمان و افراد شاغل در آن را از پيشرفت، بهبود و رسيدن به موفقيت بازي دارد. خوب بايد بگويم اين اشتباهي است كه تقريباً همه مديران مرتكب مي شوند و فقط تعداد كمي توانسته اند اين پارادوكس را حل كنند و يك سازمان پيشرو را رهبري كنند.
براي روشن شدن مطلب، بحث را با يك مثال ادامه مي دهيم. تصور كنيد يك آشپزخانه بزرگ با انواع مواد خام و همه جور امكانات پخت و پز در اختيار شماست. و با اين امكانات مي توانيد هر غذايي را آماده كنيد. و فقط بايد دست به كار شويد.
حال فرض كنيد همه غذاها را به يك روش مشخص تهيه مي كنيد. روش كار شما براساس آماده كردن يك ساندويچ همبرگر است. حال اگر با همين روش بخواهيد بستني درست كنيد چه مي شود؟ اگر بستني را بپزيد چه اتفاقي مي افتد؟
بزرگترين اشتباه مديريت
واضح است كه آماده كردن اگر مواد آنرا مانند همبرگر در اجاق قرار دهيد چه اتفاقي مي افتد. ما نمي توانيم با همه مواد غذايي به يك شيوه رفتار كنيم. آنها با هم تفاوت دارند و براي اين كه بهترين نتيجه را از كار خود ببريد بايد فنون و روش هاي متفاوتي استفاده كنيد.
بزرگترين و دردناكترين اشتباه مديريت واضح است: مديران زيادي با همه كارمندان خود به يك شيوه رفتار مي كنند و مي خواهند در افراد مختلف با رفتارها، نيازها و احساسات گوناگون به يك روش ايجاد انگيزه كنند.
درست مثل اين كه بستني را داخل اجاق بگذاريد تا آماده شود. بنابراين مديري كه مي خواهد همه كارمندان خود را با يك روش ساده تهييج كند شكست خواهد خورد.
واكنش افراد مختلف در برابر يك مشوق يا يك امتياز كه از طرف شما ارائه مي شود متفاوت است بعضي خوشحال مي شوند، بعضي هيجان زده مي شوند، به برخي احساس كسالت دست مي دهد و همين رفتار برخي را عصباني مي كند. البته شايد فكر كنيد آنها چنين حقي ندارند پس در اين صورت لياقت سرپرستي را نداريد. مي بخشيد كه اين قدر رك و بي پرده صحبت مي كنم چون مديريت يعني رهبري يك سازمان و افراد شاغل در آن و اين گونه تفكرات به راحتي سازمان شما را به سراشيبي سقوط مي كشاند.
اين وظيفه شماست كه كشف كنيد هر يك از اعضاي تيم تان با چه عملي تشويق و دلگرم مي شود تا كار خود را به بهترين نحو انجام دهد. و آنچه كه آنها را دلسرد مي كند چيست؟ البته همه اينها به زمان و تلاش شما نياز دارد. اما نتيجه آن به حركت در آمدن افرادي است كه كارمندان شما را دلگرم مي كنند و بهترين ها را براي شما و براي تيم شما به ارمغان مي آورند.
به خاطر داشته باشيد ممكن است شما با يك پاداش نقدي يا يك لوح تقدير به كار و تلاش بشتر ترغيب شويد ولي اين دليل نمي شود تمام اعضاي تيم شما هم احساسات مشابه داشته باشند. به حرف هاي افراد زيردست خود گوش دهيد. آنچه آنها را دلگرم مي كند كشف كنيد، به خاطر بسپاريد و از آن استفاده كنيد. شما با مجموعه متنوعي از افراد سروكار داريد. و به كار گرفتن آنچه گفته شد به شما كمك خواهد كرد تا مجموعه اي از افراد موفق را در سازمان خود به كار گيريد.
یک مطلب مرتبط دیگر :

قاتل حقيقي انگيزه
روزمرگي يك جاني است

سالها قبل از اينكه نوشتن را آغاز كنم در ذهن خود نظريات و ايده هاي فراواني داشتنم و دائماً فكرم مشغول بود. اما در دنياي واقعي هيچ اتفاق مثبتي برايم رخ نمي داد. و هيچ قسمت از زندگي من درجهتي كه اميدوار بودم پيش نمي رفت تا آنجا كه به امكان ايجاد تغيير در زندگي خود شك كرده بودم. و با خود فكر مي كردم آيا مي توانم اوضاع زندگي خودم را سروسامان دهم؟
چندي بعد وقتي در اتاق انتظار پزشك خود نشسته بودم تا نوبتم برسد در مجله اي يك سؤال كوتاه توجه مرا به خود جلب كرد اين پرسش بسيار ساده بود، (همان طور كه بيشتر حقايق ساده هستند.) اما تأثيري سريع و عميق در من ايجاد كرد بطوري كه مرا از آن حال و روز به جايي رسانده است كه اكنون هستم و از زندگي و حرفه خود لذت مي برم.
قبل از اينكه بخواهم درباره اين پرسش صحبت كنم مي خواهم درباره مشكل صحبت كنم.

قاتل
در يك كلام روزمرگي

اين قاتل همانند مواد مذاب آتش فشاني در دنياي بزرگسالان مي خزد، روياها، اميدها و بلندپروازي ها را مي پوشاند تا اثري از آنها نماند. اين اتفاق هر روز براي ما مي افتد چون ما هر روز همان كار هاي روز گذشته را انجام مي دهيم. اين يك دور باطل از تكرار اعمال و تكاليفي است كه به هيچ كجا ختم نمي شود.
علت اينكه نمي توانستم زندگي خود را تغيير دهم اين بود كه در روز مرگي گير كرده بودم هر روز كار هاي مشخصي را انجام مي دادم: بيدار شدن، كار كردن، خواب و دوباره تكرار همه آنها.
تا اينكه آنروز در مطب دكتر با اين حقيقت آشنا شدم.

پرسشي كه زندگي مرا متحول كرد.
حقيقت تلخي كه وجود دارد اين است كه بيشتر افراد هيچگاه متوجه نمي شوند چه اتفاقي در حال افتادن است تا اينكه بسيار دير مي شود. اين مهارت و زيركي روزمرگي است همان جنايتكاري است كه رويا هاي شما را مي دزدد. او روي ساعت ها و دقايق زندگي شما دست مي گذارد. هواپيماي زندگي شما را روي خلبان خودكار و بي مقصد قرار مي دهد طوريكه نمي دانيد به كجا مي رويد و حالت گيجي به شما دست مي دهد.
روزمرگي يك جنايتكار است. او اميد را مي كشد و شانس شما را براي تغيير نابود مي كند. ما را نسبت به حقيقت نابينا مي كند و روياها و اهداف را مي دزدد. روزمرگي مانع از رشد و پيشرفت مي شود و شما را به كاري كه راه به جايي نمي برد مشغول مي كند.
اگر مي خواهيد فردي موفق و متفاوت باشيد بايد با روزمرگي مبارزه كنيد خوب بعد از همه اين حرف ها حتما مي خواهيد بدانيد در آن مجله چه چيزي نوشته بود آن جمله يا پرسش اين بود:
« اگر هر روز يك برنامه تكراري را دنبال كنيد چه شانسي براي عملي كردن روياهاي خود خواهيد داشت؟»
من اين جمله را دوباره خواندم و با خود فكر كردم اكنون چه كار خاصي انجام مي دهم؟ و چرا بايد همان كارهايي را كه تا كنون نتيجه اي نداشته است همچنان ادامه دهم؟

تعبير من
من پاسخ خود را داشتم. هيچ شانسي نداشتم!

من هيچگاه درباره ايده ها و افكارم كاري نكرده بودم هيچگاه به سمت فرد خاصي كه مي خواستم در آينده باشم حركت نكرده بودم. اگر همان كار هاي تكراري و همان برنامه هاي تكراري را ادامه مي دادم به آنچه مي خواستم نمي توانستم دست يابم.
شايد آنچه داشتم براي بسياري ايده آل بود. ولي من بيش از اين مي خواستم. و مي دانستم كه زندگي چقدر مي خواهد به من امتياز بدهد ولي بايد در ابتدا تجربه مي كردم و مي آموختم و هزينه آن را مي پرداختم تا بتوانم زندگي كه لايق آن بودم را بدست آورم.
در اداره اي كه كار مي كردم به افراد دور بر خودم نگاه كردم همه ما در روزمرگي گير گرده بوديم و آن دور باطل ما را به خود مشغول كرده بود.
من با حقيقتي رو در رو ايستاده بودم حقيقتي كه بسياري از مردان و زنان آنرا نمي ديدند در حاليكه مانع پيشرفت آنها شده بود. همه ما به خود مي گوييم « يك روز اين كار را انجام خواهم داد. » همه ما خود را با اين فكر كه اكنون چه بايد بكنم خود را اذيت نمي كنيم بلكه همانند افراد نادان صورت مسئله را از ذهن خود پاك مي كنيم.
ولي حقيقت اين است: « اگر اكنون اين كار ها، برنامه ها و روش هاي تكراري را عوض نكنيد هيچگاه به اهداف خود نمي رسيد. هيچگاه اين اتفاق نمي افتد كه از خواب بيدار شويد و روياهاي شما خود به خود به حقيقت پيوسته باشد. هرگز! » از اين حقيقت پنهان نشويد آنرا قبول كنيد آنرا در آغوش بگيريد. از آن استفاده كنيد تا از بند زنجير روزمرگي آزاد شويد و قدم در راهي از زندگي بگذاريد كه هر روزش برنامه اي براي پيشرفت داشته باشد.