نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: اوشين

1456
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6825
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    23
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    اوشين

    سلام
    بچه ها من يه ساله عروسي كردم مادرشوهرم خيلي اذيتم ميكنه.نميدونم چيكار كنم؟با كنايه صحبت ميكنه.بالبخند هر چي ميخواد به من ميگه و شوهرم هم متوجه نميشه .فقط باعث دعواي ما دوتاست.از شوهرم ناراحتم كه نميتونه از من حمايت كنه.
    تو خونه شوهرم زن سالاري شديد بوده و كلا مامانشون براشون تصميم ميگيره چيكار كنن.الان تو كاراي منم دخالت ميكنه.مثلا ساعت كاريه شوهرمو اون تعيين ميكنه .وقتي نيستم ميرن تو خونم و بعد خيلي راحت راجع به وسايل داخل فريزر نظر ميدن يا مثلا ميگن زياد وسايل ميگيريد و خيلي كاراي ديگه.ازدواجمون سنتي بوده و تو يه واحد بغل مادرشوهرم اينا زندگي ميكنيم.شوهرم داره فوق ميخونه و يه مغازه داره كه خيلي رونق نداره و بخاطر همين از نظر مالي وابسته هستيم بهشون متاسفانه
    چطوري باهاش رفتار كنم كه منو بيخيال شه
    البته همون لحظه متوجه نميشم كه داره با كنايه حرف ميزنه و كلا نميتونم بهش چيزي بگم.چند بار منطقي خواستم قانعش كنم هرچند مسائل شخصي خودمون بود و به اون اصلا ربط نداشت ولي خيلي بد باهام رفتار كرد.ازش ميترسم.خواهش ميكنم راهنماييم كنيد چند بار مشاوره حضوري رفتم ولي فايده نداشت

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : اوشين

    خب بهترین راه حل اینه که بهش نزدیک بشی و با تمام سختی که وجود داره اعتمادشو جلب کنی ...

    یه مدتی شاید سختی بکشی ولی اگه در تمام زمینه ها بهش نزدیک بشی و نظرشو بپرسی

    مادرشوهرت بهت اعتماد میکنه و مدیریت زندگی رو به خودت میده ... فقط باید مثل خودش باشی و صبر کنی

    کسی رو که سالها اینطوری زندگی کرده رو نمیتونید با منطق توجیه کنی .. اینطوری فقط راهو واسه خودت سخت میکنی

    چون توجه داشته باش شما واحدبغلی هستید، پس باید با ایشون به تفاهم برسی .. چون اگه بتونی اینکارو انجام بدی

    توسط مادرشوهرت میتونی روی شوهرت مدیریت داشته باشی و کارهایی رو که شوهرت انجام نمیده رو به وسیله ایشون انجام بدید

    پس خواهشا" بجای ناراحتی این روش رو بدون اینکه رفتارت مصنوعی باشه ، انجام بده
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  3. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7287
    نوشته ها
    68
    تشکـر
    106
    تشکر شده 32 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اوشين

    عزیزم به این فکر کن که پسری که به مادرش احترام میزاره به همسرش هم میتونه احترام بزاره فقط باید سعی کنی اعتمادشونو جلب کنی شاید رفتارای مادر شوهرت خوب نباشه اما بالاخره اون که همیشه تو زندگیت نیست حضور یه بچه هم میتونه تو زندگیتون و حضور جدی تو در نظر شوهرت تاثیر مثبت داشته باشه یاد بگیر که بتونی خوب حرف بزنی شاید حرف خوب زیاد بلد باشی بزنی اما خوب حرف زدن با حرف خوب زدن فرق داره نیاز به زمان ،مکان ،موقعیت، و کلمات خوب وتاثیر گذار داره موفق و خوشبخت باشی عزیزم

  5. کاربران زیر از ostooree بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اوشين

    نقل قول نوشته اصلی توسط feri نمایش پست ها
    سلام
    بچه ها من يه ساله عروسي كردم مادرشوهرم خيلي اذيتم ميكنه.نميدونم چيكار كنم؟با كنايه صحبت ميكنه.بالبخند هر چي ميخواد به من ميگه و شوهرم هم متوجه نميشه .فقط باعث دعواي ما دوتاست.از شوهرم ناراحتم كه نميتونه از من حمايت كنه.
    تو خونه شوهرم زن سالاري شديد بوده و كلا مامانشون براشون تصميم ميگيره چيكار كنن.الان تو كاراي منم دخالت ميكنه.مثلا ساعت كاريه شوهرمو اون تعيين ميكنه .وقتي نيستم ميرن تو خونم و بعد خيلي راحت راجع به وسايل داخل فريزر نظر ميدن يا مثلا ميگن زياد وسايل ميگيريد و خيلي كاراي ديگه.ازدواجمون سنتي بوده و تو يه واحد بغل مادرشوهرم اينا زندگي ميكنيم.شوهرم داره فوق ميخونه و يه مغازه داره كه خيلي رونق نداره و بخاطر همين از نظر مالي وابسته هستيم بهشون متاسفانه
    چطوري باهاش رفتار كنم كه منو بيخيال شه
    البته همون لحظه متوجه نميشم كه داره با كنايه حرف ميزنه و كلا نميتونم بهش چيزي بگم.چند بار منطقي خواستم قانعش كنم هرچند مسائل شخصي خودمون بود و به اون اصلا ربط نداشت ولي خيلي بد باهام رفتار كرد.ازش ميترسم.خواهش ميكنم راهنماييم كنيد چند بار مشاوره حضوري رفتم ولي فايده نداشت
    سلام

    عزیز خوب این عدم استقلال مالی خودش مشکل سازه و وابستگی رو ایجاد میکنه. امید دارم همسرتون سریعتر فوق اشون رو بگیرند و بتوانید از یک ثبات مالی بهتری بر خوردار شوید.

    در ضمن این مهم نیست که خانواده همسرتان و یا خودتان چی میگن مهم این است که زوجین چقدر به حرفهای آنها عمل میکنند در رابطه با یکدیگر!؟

    اگر همسرتان به گفته های غیر معقول مادرشون گوش میکنن ولی واکنش خاصی رو در رابطه با شما اعمال نمیکنند(یک گوش در یک گوش دروازه) خوب مشکلی نیست و بسیار عالیه

    و اگر گوش جان میسپارند , بهتر است که از ایشان بخواهید که با هم بروید پهلوی یکی از همکاران حاذق ما برای مشاوره.

    در هر صورت با مادر شوهر و دیگران نجنگید چون در نهایت بازنده هر دوی شما(شما و همسرتان) خواهید بود.

    موفق باشید

    سوالی بود نقل قول کنید.سپاس

  7. 2 کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6825
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    23
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اوشين

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    سلام

    عزیز خوب این عدم استقلال مالی خودش مشکل سازه و وابستگی رو ایجاد میکنه. امید دارم همسرتون سریعتر فوق اشون رو بگیرند و بتوانید از یک ثبات مالی بهتری بر خوردار شوید.

    در ضمن این مهم نیست که خانواده همسرتان و یا خودتان چی میگن مهم این است که زوجین چقدر به حرفهای آنها عمل میکنند در رابطه با یکدیگر!؟

    اگر همسرتان به گفته های غیر معقول مادرشون گوش میکنن ولی واکنش خاصی رو در رابطه با شما اعمال نمیکنند(یک گوش در یک گوش دروازه) خوب مشکلی نیست و بسیار عالیه

    و اگر گوش جان میسپارند , بهتر است که از ایشان بخواهید که با هم بروید پهلوی یکی از همکاران حاذق ما برای مشاوره.

    در هر صورت با مادر شوهر و دیگران نجنگید چون در نهایت بازنده هر دوی شما(شما و همسرتان) خواهید بود.

    موفق باشید

    سوالی بود نقل قول کنید.سپاس
    مرسي از توجهتون
    شوهرم توجه نميكنه كلا بيخياله به منم ميگه توجه نكن ميگه تو كار خودتو بكن
    به بعضي حرفاي معقول مادرشوهرم گوش ميده طبيعيه ولي من بدم مياد.

  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6825
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    23
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اوشين

    الان يه هفته بخاطر يه مشكل اومدم خونه پدري تنهايي! ديگه دوست ندارم برگردم از همه چيم ايراد ميگيره .كلا ميگه حرف حرف من باشه اگه گوش نكني هي با تيكه و كنايه باهات حرف ميزنه.مثلا ميگه فلان زمينتونو كه مهريه منه (فري)بفروشيد اين زمينو بخريد.الانم كه ميخواستم بيام خىنه پدري ميگه من راضي نيستم پسرمو تك بذاري.درمورد كاراي خودم كه هيچ درمورد خانوادم هم نظر ميده.

  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اوشين

    نقل قول نوشته اصلی توسط feri نمایش پست ها
    مرسي از توجهتون
    شوهرم توجه نميكنه كلا بيخياله به منم ميگه توجه نكن ميگه تو كار خودتو بكن
    به بعضي حرفاي معقول مادرشوهرم گوش ميده طبيعيه ولي من بدم مياد.
    نه عزیز پس همسر عاقلی دارید تبریک میگم بهتون, به زندگیتون بچسبید و از همسرتون حمایت کنید. اصلا نجنگید تا در آینده وقتی که استقلال مالی داشتید شرایط بهتری برای خودتان فراهم کنید.

    موفق باشید

  11. کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : اوشين

    نقل قول نوشته اصلی توسط feri نمایش پست ها
    سلام
    بچه ها من يه ساله عروسي كردم مادرشوهرم خيلي اذيتم ميكنه.نميدونم چيكار كنم؟با كنايه صحبت ميكنه.بالبخند هر چي ميخواد به من ميگه و شوهرم هم متوجه نميشه .فقط باعث دعواي ما دوتاست.از شوهرم ناراحتم كه نميتونه از من حمايت كنه.
    تو خونه شوهرم زن سالاري شديد بوده و كلا مامانشون براشون تصميم ميگيره چيكار كنن.الان تو كاراي منم دخالت ميكنه.مثلا ساعت كاريه شوهرمو اون تعيين ميكنه .وقتي نيستم ميرن تو خونم و بعد خيلي راحت راجع به وسايل داخل فريزر نظر ميدن يا مثلا ميگن زياد وسايل ميگيريد و خيلي كاراي ديگه.ازدواجمون سنتي بوده و تو يه واحد بغل مادرشوهرم اينا زندگي ميكنيم.شوهرم داره فوق ميخونه و يه مغازه داره كه خيلي رونق نداره و بخاطر همين از نظر مالي وابسته هستيم بهشون متاسفانه
    چطوري باهاش رفتار كنم كه منو بيخيال شه
    البته همون لحظه متوجه نميشم كه داره با كنايه حرف ميزنه و كلا نميتونم بهش چيزي بگم.چند بار منطقي خواستم قانعش كنم هرچند مسائل شخصي خودمون بود و به اون اصلا ربط نداشت ولي خيلي بد باهام رفتار كرد.ازش ميترسم.خواهش ميكنم راهنماييم كنيد چند بار مشاوره حضوري رفتم ولي فايده نداشت



    خب من معتقدم باید طبق قاعده خودش باهاش رفتار کنی ..

    در زندگی گاهی باید طوری رفتار کنید که طرف رو تایید کنید تا بتونید در کنارش قرار بگیرید

    من با مهسا خانم موافقم که اگه شما به مادرشوهرتون در ورحله اول نزدیک بشید میتونید روی شوهرتون هم تسلط داشته باشی

    ولی من در این حالت با آوردن بچه مخالفم چون موقعیت شما هنوز در خانواده ثبات نگرفته و کسی از فردای خودش خبری نداره

    البته ما براساس گفته های شما بحث میکنیم و ممکنه ورودی چیزی دیگه ای باشه ....

    گاهی عروس خانواده اونقدر حساس هست که تمام رفتارهای مادرشوهرشو نوعی دخالت میبینه

    و وقتی به مشاور مراجعه میکنن متوجه میشه واقعا" چنین فردی نبوده ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  13. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6825
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    23
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اوشين

    [QUOTE=farokh;37916]


    خب من معتقدم باید طبق قاعده خودش باهاش رفتار کنی ..

    در زندگی گاهی باید طوری رفتار کنید که طرف رو تایید کنید تا بتونید در کنارش قرار بگیرید

    من با مهسا خانم موافقم که اگه شما به مادرشوهرتون در ورحله اول نزدیک بشید میتونید روی شوهرتون هم تسلط داشته باشی

    ولی من در این حالت با آوردن بچه مخالفم چون موقعیت شما هنوز در خانواده ثبات نگرفته و کسی از فردای خودش خبری نداره

    البته ما براساس گفته های شما بحث میکنیم و ممکنه ورودی چیزی دیگه ای باشه ....

    گاهی عروس خانواده اونقدر حساس هست که تمام رفتارهای مادرشوهرشو نوعی دخالت میبینه

    و وقتی به مشاور مراجعه میکنن متوجه میشه واقعا" چنین فردی نبوده ...
    مرسي كه جواب داديد.ماه رمضون كلا باهم بوديم من آشپزي نميكردم افطار و سحر اونجابوديم .باهم كلاس قرآن ميرفتيم .همه چي خوب بود عالي بود.تو خونه با شوهرم هم شادتر بودم.ولي الان حس ميكنم خوشش نمياد كه ما بريم اونجا.چون همش تيكه ميندازه و چند بار آخر غذارو داد خونه خودمون بخوريم.حس ميكنم همينكه پسرشو تو راهرو ده دقيقه نيم ساعت ميبينه براش كافيه.نميدونم والله!

  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6825
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    23
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اوشين

    من وقتي رفت و آمد ميكنم با مادرشوهرم شوهرم خيلييييي شاده اينگار دنيارو بهش دادن ولي من كم كم از حرفايي كه بهم ميزنه ناراحت ميشم و بعد يه مدت ناخودآگاه نميرم اونطوف.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد