سلام دوستان
ببخشید من یه مشکلی دارم
من یک پسر هجده ساله هستم که از یک سال پیش حسم نسبت به دختر داییم عوض شده و خیلی بهش علاقه پیدا کردم طوری که بیشتر وقت ها به فکرش هستم و برنامه ام اینه که هر وقت فرصتش پیش اومد برم خواستگاریش.تقریبا اخر تابستون پارسال بود که اینجور شدم و تا شش ماه به هیچکس نگفتم و گاهی وقت ها خیلی اذیت می شدم. تا عید هم زیاد با دختر داییم حرف نمی زدم و رابطه ام در ظاهر باهاش عادی بود . توی عید رفیقم که می شد پسر دایی دختر داییم از زبونم کشید که من عاشقشم . اینم بگم که دختر داییم با پسر داییش که رفیق منه خیلی خوبه . تا اینکه عید تموم شد و من یه خورده بهش نزدیک شدم و قرار شد با هم آبجی داداش شیم. از اون موقع تا امتحانات خرداد همش به هم اس ام اس می دادیم اما نه از اون اس ام اس ها فقط در حد تبریک مناسبت و احوال پرسی.تا اینکه من یه خورده به هم ریخته بودم و همین امسال کنکور داشتم.زن برادر دختر داییم هم با من خیلی خوبه و بهش میگم آبجی. اونم موضوع رو فهمید و بهم گفت که میرم از زبونش می کشم که نظرش درباره ی تو چیه؟وقتی رفته بود و بهش گفته بود اونم گفت که هادی (که من هستم) مثل داداشمه و من اون رو داداش خودم می دونم. منم اون موقع اعصابم خورد شد. تو امتحانات هم که تو واتس اپ با دخترداییم با هم چت می کردیم دو سه بار به شوخی گفتم شاید اومدم خواستگاری خودت. یه بارش گفتم حالا اگه بیام خواستگاریت چی جواب میدی(کاملا با شوخی گفتم) نمی دونم موضوع چی بود که اینو گفتم. اونم گفت میگم نه چون تو داداشمی. چند وقت بعدشم گفت که من نمی تونم باهات راحت باشم چون حرف از خواستگاری زدی و از اینجور حرفا. منم گفتم باهات شوخی کردم و ببخشید. اونم گفت خواهش می کنم و من بی جنبه بودم. خلاصه اول تابستون شد و من تقریبا به اونایی که خبر داشتند از این موضوع گفتم که تموم شده این حسم در صورتی که اینجور نبود و هنوز دوستش دارم . توی تابستون یه خورده رابطه مون کمتر شد و من اون موقع خیلی به هم می ریختم وقتی می دیدم با پسر داییش انقدر خوبه و میگن و می خندند. هر کی هم بهم می گفت چته چرا اینجوری شدی و منم چیزی نمی گفتم یا یه چیزی می گفتم که ربط نداشت.اوایل شهریور یه خورده حالم بهتر شد. اون همش بهم میگه داداش و اگه بخواد منو داداشش بدونه و با من ازدواج نکنه ناراحت می شم. گاهی وقت ها احساس می کنم عاشقمه چون رفتارش یه جور خاصی میشه اما بازم شک دارم. دیشب هم من تو وات یه پیام دادم که هر سوالی دوست داری بپرس اونم سریع پرسید تا حالا عاشق شدی؟عاشق کی؟منم گفتم آره اما اسمش رو نمی تونم بهت بگم اونم اولش ناراحت شد و گفت ولش کن اصلا مهم نیست امشب هم وقتی دیدمش یه خورده باهاش سرد برخورد کردم.
باور کنید دیگه دارم دیوونه میشم. فقط می خوام یه کاری کنم که عاشقم شه
کمکم کنید
ممنون