-
هرچه میخواهی بگو.........
گاهی وقتا ، آدما نیاز دارن به چنین موقعیتی که ...
خالی کنن خودشونو از همه ی دردهای عالم ،
از غصه های دلشون و بغض هایی که به زور قورت دادن
دلم میخواد تو این پست هر چی دلتون میخواد بگید
خصوصی هم کامنت دادید قبول !!
تا بدونم هستن آدمایی مثل خودم که عجیب دلتنگن
اما کسی نیس که به دلتنگی شون گوش بده.
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
خوب اول خودم میگم
دلم خیلی براش تنگ شده عجیب احساس بی کسی میکنم
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
داستان فاطمه غرغرو
مردی زنی داشت به اسم فاطمه که خیلی بداخلاق و غرغر و بود.
اهالی محل اسم او را فاطمه غرغرو گذاشته بودند .
کار به جائی رسید که شوهر به تنگ آمد و تصمیم به کشتن او گرفت .
روزی به بیابان رفت و چاهی را نشان کرد و سراغ فاطمه آمد و گفت :
امروز میخواهم تو را به گردش ببرم, پس زن را نزدیک چاه برد و با یک حرکت به داخل چاه انداخت .
چند روز بعد شوهر رفت که ببیند زنک زنده است یا مرده ، دید صدائی از ته چاه فریاد می زند :
من ماری هستم که در اینجا با آسایش زندگی میکردم و تو آن را خراب کردی , اگر مرا از دست این زن نجات دهی تو را به ثروت میرسانم .
مرد طنابی به درون چاه اداخت و مار را بیرون آورد .
مار به او گفت : من پولی ندارم اما به قصر حاکم رفته و دور گردن دختر او می پیچم و اجازه نمی دهم
کسی مرا باز کند تا تو بیائی آن وقت پول خوبی بگیر و مرا باز کن .
مار رفت و دور گردن دختر حاکم پیچید و در شهر جار زدند اگر کسی بتواند مار را باز کند هزار سکه طلا میگیرد .
شوهر فاطمه غرغرو به قصر آمد و گفت :
من اینکار را انجام می دهم , مار را گرفت و صاحب هزار سکه طلا شد .
بعد از مدتی خبر رسید که مار به شهر دیگری رفته و دور گردن دختر حاکم آن شهر پیچیده و باز دنبال شوهر فاطمه غرغرو فرستادند .
مرد نزد مار آمد و مار تا او را دید به او گفت :
دیگر کاری به کار من نداشته باش ؟ شوهر فاطمه گفت :
من کاری ندارم فقط آمدم بگویم که فاطمه غرغرو در راه اینجاست و مار تا اسم فاطمه را شنید از دور گردن دختر باز شد و فرار کرد .
حاکم با تعجب گفت : در کار تو چه سری بود ؟
مرد ماجرا را تعریف کرد و حاکم از تعجب انگشت بر دهان گزید و از آن زمان هر زنی که به سر و همسر قر بزند به او فاطمه غرغرو می گویند ...
http://forum.moshaver.co/attachments...32986382_n.jpg
http://forum.moshaver.co/f74/%D8%A7%...html#post20892
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
گاهی باید بی رحم بود.
نه با دوست،
نه با دشمن،
که با خودت !
و چه بزرگت می کند آن سیلی که خودت می خوابانی بر صورتت…
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
ﻭﻗﺘــﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﻟﺸﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ! ﻻﺯﻣﺶ ﺩﺍﺭﻡ…
ﺍﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺎﻫﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻦ برای اوست..
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
میـنویسم برای تو .....
دیگران میآیند و میخوانند و میگویند : خوب بود...
اما آنها هرگز نمیدانند چه قدر سخت است
مخاطب نوشته هایت نداند که
مخاطب خاص نوشـته های توست
http://forum.moshaver.co/imported/20...63062257-1.jpg
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺷﮑﻞ ﻭ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ .
ﺷﻨﺒﻪ ﺑﺪﺗﺮﮐﯿﺐ ﻭ ﺗﻠﺦ ﻭ ﻣﻮﺫﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺗﺮﺷﯿﺪﻩ ﯼ ﺗﻮﺑﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭﺍﺯ، ﻻﻏﺮ، ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺭﯾﺰ ﺑﺪﺟﻨﺲ .
ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺧﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻟﮑﯽ ﺁﻥ ﻭﺳﻂ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺪ.
ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ ﺷﮑﻞ ﺁﻗﺎﯼ ﺣﺸﻤﺖ ﺍﻟﻤﻤﺎﻟﮏ ﺍﺳﺖ، ﻣﺘﯿﻦ، ﻣﻮﻗﺮ، ﺑﺎ ﮐﺖ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﻭ ﻋﺼﺎ .
ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ ﺧﺠﺎﻟﺘﯽ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﻧﮕﺶ ﺳﺒﺰ ﺭﻭﺷﻦ ﯾﺎ ﺯﺭﺩ ﻟﯿﻤﻮﯾﯽ ﺍﺳﺖ .
ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺧﻞ ﺍﺳﺖ . ﭼﺎﻕ ﻭ ﭼﻠﻪ ﻭ ﺑﮕﻮ ﺑﺨﻨﺪ . ﺑﻮﯼ ﻋﺪﺱ ﭘﻠﻮﯼ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﯼ ﺣﺴﻦ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ .
ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ .
ﻭ ﺟﻤﻌﻪ ﺩﻭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﻇﻬﺮﺵ ﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﭘﺮ ﺟﻨﺐ ﻭ ﺟﻮﺵ ﺍﺳﺖ. ﻣﺜﻞ ﭘﺪﺭ، ﭘﺮ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﻭ ﻭﺭﺯﺵ ﻭ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺳﻼﻣﺘﯽ .
ﺭﻭ ﺑﻪ ﻏﺮﻭﺏ، ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﻭ ﯾﮏ ﺟﻮﺭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﺩﻝ ﺩﺭﺩ ﺍﺯ ﭘﺮﺧﻮﺭﯼ ﻇﻬﺮ ...
" ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ __ ﮔﻠﯽ ﺗﺮﻗﯽ / ﺍﻧﺘﺸﺎﺭﺍﺕ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ
http://forum.moshaver.co/f81/%D8%AF%...html#post20914
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farokh
ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺷﮑﻞ ﻭ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ .
ﺷﻨﺒﻪ ﺑﺪﺗﺮﮐﯿﺐ ﻭ ﺗﻠﺦ ﻭ ﻣﻮﺫﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺗﺮﺷﯿﺪﻩ ﯼ ﺗﻮﺑﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭﺍﺯ، ﻻﻏﺮ، ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺭﯾﺰ ﺑﺪﺟﻨﺲ .
ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺧﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻟﮑﯽ ﺁﻥ ﻭﺳﻂ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺪ.
ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ ﺷﮑﻞ ﺁﻗﺎﯼ ﺣﺸﻤﺖ ﺍﻟﻤﻤﺎﻟﮏ ﺍﺳﺖ، ﻣﺘﯿﻦ، ﻣﻮﻗﺮ، ﺑﺎ ﮐﺖ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﻭ ﻋﺼﺎ .
ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ ﺧﺠﺎﻟﺘﯽ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﻧﮕﺶ ﺳﺒﺰ ﺭﻭﺷﻦ ﯾﺎ ﺯﺭﺩ ﻟﯿﻤﻮﯾﯽ ﺍﺳﺖ .
ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺧﻞ ﺍﺳﺖ . ﭼﺎﻕ ﻭ ﭼﻠﻪ ﻭ ﺑﮕﻮ ﺑﺨﻨﺪ . ﺑﻮﯼ ﻋﺪﺱ ﭘﻠﻮﯼ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﯼ ﺣﺴﻦ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ .
ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ .
ﻭ ﺟﻤﻌﻪ ﺩﻭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﻇﻬﺮﺵ ﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﭘﺮ ﺟﻨﺐ ﻭ ﺟﻮﺵ ﺍﺳﺖ. ﻣﺜﻞ ﭘﺪﺭ، ﭘﺮ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﻭ ﻭﺭﺯﺵ ﻭ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺳﻼﻣﺘﯽ .
ﺭﻭ ﺑﻪ ﻏﺮﻭﺏ، ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﻭ ﯾﮏ ﺟﻮﺭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﺩﻝ ﺩﺭﺩ ﺍﺯ ﭘﺮﺧﻮﺭﯼ ﻇﻬﺮ ...
" ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ __ ﮔﻠﯽ ﺗﺮﻗﯽ / ﺍﻧﺘﺸﺎﺭﺍﺕ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ
http://forum.moshaver.co/f81/%D8%AF%...html#post20914
آره واقعا بد جور دلم گرفته دارم دق میکنم بخدا جمعه ها رو به غروبش واقعا دلگیره |worry|
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farokh
ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺷﮑﻞ ﻭ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ .
ﺷﻨﺒﻪ ﺑﺪﺗﺮﮐﯿﺐ ﻭ ﺗﻠﺦ ﻭ ﻣﻮﺫﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺗﺮﺷﯿﺪﻩ ﯼ ﺗﻮﺑﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭﺍﺯ، ﻻﻏﺮ، ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺭﯾﺰ ﺑﺪﺟﻨﺲ .
ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺧﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻟﮑﯽ ﺁﻥ ﻭﺳﻂ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺪ.
ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ ﺷﮑﻞ ﺁﻗﺎﯼ ﺣﺸﻤﺖ ﺍﻟﻤﻤﺎﻟﮏ ﺍﺳﺖ، ﻣﺘﯿﻦ، ﻣﻮﻗﺮ، ﺑﺎ ﮐﺖ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﻭ ﻋﺼﺎ .
ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ ﺧﺠﺎﻟﺘﯽ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﻧﮕﺶ ﺳﺒﺰ ﺭﻭﺷﻦ ﯾﺎ ﺯﺭﺩ ﻟﯿﻤﻮﯾﯽ ﺍﺳﺖ .
ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺧﻞ ﺍﺳﺖ . ﭼﺎﻕ ﻭ ﭼﻠﻪ ﻭ ﺑﮕﻮ ﺑﺨﻨﺪ . ﺑﻮﯼ ﻋﺪﺱ ﭘﻠﻮﯼ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﯼ ﺣﺴﻦ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ .
ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ .
ﻭ ﺟﻤﻌﻪ ﺩﻭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﻇﻬﺮﺵ ﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﭘﺮ ﺟﻨﺐ ﻭ ﺟﻮﺵ ﺍﺳﺖ. ﻣﺜﻞ ﭘﺪﺭ، ﭘﺮ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﻭ ﻭﺭﺯﺵ ﻭ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺳﻼﻣﺘﯽ .
ﺭﻭ ﺑﻪ ﻏﺮﻭﺏ، ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﻭ ﯾﮏ ﺟﻮﺭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﺩﻝ ﺩﺭﺩ ﺍﺯ ﭘﺮﺧﻮﺭﯼ ﻇﻬﺮ ...
" ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ __ ﮔﻠﯽ ﺗﺮﻗﯽ / ﺍﻧﺘﺸﺎﺭﺍﺕ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ
http://forum.moshaver.co/f81/%D8%AF%...html#post20914
آره واقعا بد جور دلم گرفته دارم دق میکنم بخدا جمعه ها رو به غروبش واقعا دلگیره |worry|
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farimah
آره واقعا بد جور دلم گرفته دارم دق میکنم بخدا جمعه ها رو به غروبش واقعا دلگیره |worry|
بقول استاد غروب جمعه خره ..|biggrinsmiley|
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
به تو خواهم رسید آیا ؟
نمی دانم،
ولی شاید
صبوری در جدایی احتمالش را بیفزاید
به من گفتی که "دندان بر جگر بگذار" ، پس من هم
به آئین کهن گفتم که "هرچه دوست فرماید"
درخت خاطرات ما بلند است و خزان دیده
سپیداری که سر بر گریههای ابر می ساید
از آنجایی که دلهامان به هم اینقدر نزدیک است
یقین دارم زمان دوری ات دیری نمی پاید...
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
حرفـــهایــی هستـنــــــد از "جنــــسِ شیـــــشه"
زود میشکننـــــــد ؛
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
جــــانــــــم کـــه " تـُـــــو " بـاشــــی ...
نمیدانـــــــی جـــــــان بـــه لــــب شـُـــــدن،
چـــــه لـذّتــــی دارد !
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farokh
بقول استاد غروب جمعه خره ..|biggrinsmiley|
|blinksmiley||mellowsmiley|
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
زخـــــم هـــــای دستــــم را می بســـت و میگفــــت :
چـــــرا بــــاخــــودت ایــــن کــــارو کـــــردی ؟
ولــــــــی . . .
زخــــم بُـــزرگ دلــــــم را ندیـــــد کـــه بگویـــد :
چـــــــرا بـــــا تــُـــو چنیــــــــن کــــــــردم ؟!
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
از خستگیام خسته شدم|sadsmiley|
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
وروجک
ار خستگیام خسته شدم|sadsmiley|
چه خوبه که یه جایی واقعا ادم خسته میشه از یه سری چیزا ....
اونموقه س که دیگه تصمیم میگیره یه چیزایی رو عوض کنه ...
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
اما من از این دنیا خسته شدم|sadsmiley|
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
amin
چه خوبه که یه جایی واقعا ادم خسته میشه از یه سری چیزا ....
اونموقه س که دیگه تصمیم میگیره یه چیزایی رو عوض کنه ...
شاید فابل عوض شدن نباشن...
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
وروجک
شاید فابل عوض شدن نباشن...
شاید ....
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farimah
اما من از این دنیا خسته شدم|sadsmiley|
farimah جون با زندگی نساز زندگی رو بساز...شاید این دنیا خسته کننده باشه ولی میتونی بسازیش
من از دنیا خسته نیستم از بعضی چیزا خستم وگرنه میتونستم عوضش کنم به قول امین آقا
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
باید فراموشت کنم
چندیست تمرین میکنم
"من می توانم"! "می شود"!
آرام تلقین میکنم.
حالم، نه، اصلآ خوب نیست...
تا بعد بهتر می شود!!
فکری برای ِ این دل ِ تنهای ِ غمگین میکنم.
من می پذیرم رفته ای،
و بر نمی گردی !
همین!
خود را برای ِ درک این، صد بار تحسین میکنم.
کم کم ز یادم می روی،
این روزگار و رسم اوست!
این جمله را با تلخی اش
صدبار تضمین میکنم
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
یادتون سر کلاس تخته پاک کن رو خیس میکردیم میکشیدیم رو تخته فکر میکردیم خیلى تمیز شد….! بعد که تخته خشک میشد میدیدم چه گندى زدیم. الان همین حس رو نسبت به زندگى دارم
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
دل نبود که…ژله بود…لامصب واسه همه میلرزید.
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
دنیای مجازی
شلوغ ترین
سرزمین تنهایی است
با همه کس هستی
و با هیچ کس نیستی
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
ازخداپرسیدند:اگردرسرنوشت ماهمه چیزرا
ازقبل نوشته ای آرزوکردن چه سود دارد؟
خداوند خندید وگفت:شاید در سرنوشتت
نوشته باشم
”هرچه آرزو کرد”
ایشالا هرچی آرزو دارید برآورده بشه و زندگی همه تون شیرین ...
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
آﻗﺎ ﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﺷﻮﻧﺼﺪ ﺩﻫﻪ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ،
ﺗﺎﺯﻩ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﯿﻢ اين خواننده ﺳَﻨﺪﯼ ﭼﯽ میگه...
ﻣﯿﻔﺮﻣﺎﻥ :ﺍﻣﺸﻮ ﺷﻮ ﺷﻪ ﻟﯿﭙﮏ ﺭﯼ ﻫﯿﺮﻭﻧﻪ...
ﻟﯿﭙﮏ =ﻗﻄﺐ ﻧﻤﺎ
ﺭﯼ =ﺭﻭ
ﻫﻴﺮﻭﻧﻪ : ﻫﻴﺮﻭﻥ ﺑﻪ ﮔﻮﻳﺶ ﺑﻮﺷﻬﺮﯼ ﻣﻴﺸﻪ ﺷﻤﺎﻝ
ﻳﻌﻨﻲ ﺍﻣﺸﺐ ﺷﺒﺸﻪ ﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻴﺮﻡ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺷﻤﺎﻝ
ﺣﺎﻻ ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﻤﺖ ﺷﻤﺎﻝ؟ !
ﺷﺎﻋﺮ ﺗﻮﻱ ﻣﺼﺮﻉ ﺑﻌﺪﻱ ﺩﻟﯿﻠﺶ ﻣﻴﮕﻪ : ﻳﺎﺭﻡ
ﺑﺮﺍﺯﺟﻮﻧﻪ!
ﻭ ﺩﻟﯿﻠﺶ ﺍﯾﻨﻪ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﺯﺟﺎﻥ ﺷﻤﺎﻝ ﺑﻮﺷﻬﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻩ !!
ﺧﺪﺍﯾﯿﺶ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﻣﯿﮕﻪ " ﻟﯿﭙﮏ ﻟﯽ ﻟﯽ ﻟﻮﻧﻪ " دستا بالا لطفا|blushsmiley|
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
شب در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شب و روز در چشمان من است
به چشمهای من نگاه کن
چشم اگر فرو بندم|sadsmiley|
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت
-
1 فایل پیوست
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
فایل پیوست 697
درو دیوار و درد و مابقی هیچ
طناب دار و درد و مابقی هیچ
بدون چشم هایت زندگی هست:
دو نخ سیگار و درد و مابقی هیچ !
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
عاشق اونايي هستم که SMS رو مينويسن موقع دعوا و دلخوري ولي ارسال نميکنن،
آخه دلشون نمياد عشقشونو ناراحت کنند....
ولي من صد بار ميفرستم تا مطمئن شم رسيده
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
ﻣﺎ ﺯ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﭼﺸﻢ ﯾﺎﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ
ﺧﻮﺩ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩ ﺁﻥ ﭼﻪ ﻣﺎ ﭘﻨﺪﺍﺷﺘﯿﻢ
ﺗﺎ ﺩﺭﺧﺖ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺮ ﮐﯽ ﺩﻫﺪ
ﺣﺎﻟﯿﺎ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﺗﺨﻤﯽ ﮐﺎﺷﺘﯿﻢ
ﮔﻔﺖ ﻭ ﮔﻮ ﺁﯾﯿﻦ ﺩﺭﻭﯾﺸﯽ ﻧﺒﻮﺩ
ﻭﺭ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﺎﺟﺮﺍﻫﺎ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ
ﺷﯿﻮﻩ ﭼﺸﻤﺖ ﻓﺮﯾﺐ ﺟﻨﮓ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎ ﻏﻠﻂ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺻﻠﺢ ﺍﻧﮕﺎﺷﺘﯿﻢ
ﮔﻠﺒﻦ ﺣﺴﻨﺖ ﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺷﺪ ﺩﻟﻔﺮﻭﺯ
ﻣﺎ ﺩﻡ ﻫﻤﺖ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺑﮓ ﻣﺎﺷﺘﯿﻢ
ﻧﮑﺘﻪﻫﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﮐﺲ ﻧﮑﺮﺩ ﺟﺎﻧﺐ ﺣﺮﻣﺖ ﻓﺮﻭﻧﮕﺬﺍﺷﺘﯿﻢ
ﮔﻔﺖ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﻝ ﺣﺎﻓﻈﺎ
ﻣﺎ ﻣﺤﺼﻞ ﺑﺮ ﮐﺴﯽ ﻧگماﺷﺘﯿﻢ|smilingsmiley|
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
چه کسی می گوید:دوری سردی می اورد؟؟؟
وقتی که
هرشب با"یادت"
بندبند وجودم...گرم می شود...
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نیمه شب است...اتاق تاریک...
تخت خوابم...بالشتم خیس...
وبازمنم که از درد دلتنگی....
مچاله میشوم در زیر پتو....
تمام استخوان هایم تیر می کشیند
ترک کردن یاد تو از ترک اعتیاد هم بدتر است....
http://forum.moshaver.co/imported/20...3wRKIELv-1.jpg
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farimah
چه کسی می گوید:دوری سردی می اورد؟؟؟
وقتی که
هرشب با"یادت"
بندبند وجودم...گرم می شود...
ای بابا پس عکسش کوووووووو|blinksmiley|
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
mahsa42
ای بابا پس عکسش کوووووووو|blinksmiley|
عکسش هست من دارم میبینم
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
mahsa42
ای بابا پس عکسش کوووووووو|blinksmiley|
نه نه ببخشید بازم یه مشکلی پیش اومده |sadsmiley|
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
يه دانش آموز اول از خانم معلمش پرسيد ميشه من به كلاس بالاتر برم
معلم گفت چرا
دانش آموز :چون من احساس ميكنم بيشتر از حد كلاس ميفهمم
خانم معلم اون رو پيش آقاي مديرميبره تا بعد از تست دربارش
تصميم بگيره
مدير ازش ايطوري سوال كرد
سه ضربدر چهار
دانش آموز : دوازده
مدير: پايتخت ژاپن
دانش آموز:توکیو
مدير همينطور ازش سوال پرسيد و دانش آموز همه رو جواب داد
خانم معلم اجازه خواست خودش چنتا سوال بپرسه
معلم: اون چيه كه گاو چهارتاش رو داره من فقط دوتا؟ (مدير با تعجب به خانم معلم نگاه كرد) دانش آموز: پا خانم معلم
خانم معلم:آفرين حالا بگو تو چي توي شلوارت داري كه من ندارم؟ (مدير از خجالت سرخ شد)
داش آموز:جيب
معلم: كجا زنها موهاي فر دارن؟
(مدير دهنش باز موند)
داش آموز: توي آفريقا
معلم: اون چيه كه شله و توي دست زنا خشك ميشه مدير ديگه داشت قلبش از كار ميافتتد كه داش آموز گفت: لاك خانم معلم
معلم: زن و مرد وسط پاشون چي دارن؟
ديگه مدير قدرت حرف زدن نداشت كه دانش آموز جواب داد: زانو
مدیر گفت:خدا لعنت کنه این افکار کثیفم رو .پسرم تو باید بری دانشگاه و من باید برم کلاس اول
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
فایل پیوست 699
من آدمِ نرفتن ام
آدمِ دوست موندن
یا اصلن آدمِ دیر رفتن ام
خیلی دیر،
اما وقتی برم
دیگه آدمِ برگشتن نیستم.
آدمِ مثل قبل شدن نیستم.
باور کن...
آنا گاوالدا
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
سلامتی کسی که
نمیشناستت
اما...
نوشته هاتو میخونه
تا از درونت با خبر بشه
نظر میده ؛
نه واسه اینکه خوشش اومده
واسه اینکه
بهت بفهمونه تنها نیستی
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
همه زندگی فقط سه روزه : اومدن - بودن - رفتن . من خودم نخواستم بیام ولی خودم می خوام که باشم اونم فقط به خاطره تو... وقتی هم که دیگه نباشی منم میرم...
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
باران را در آغوش می گیرم
و خودم را غرق در رویای بدون تو بودن می کنم
تو با آغوشی باز...
با آغوشی پر از نفس های پاییزی
به استقبالم می آیی...
و مرا تنگ در آغوشت می گیری
و یک نفس عمیق تو کافیست
برای دوباره جان دادنم در هوای بودنت...
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
عشق من
ازشوق دیدارت مجنونی شده ام که به تمام دنیا می خندد
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
دلم آرامش میخواد دلم خواب طولانی میخواد دلم یه تکیه گاه میخواد
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
ادعای بیتفاوتی سخت است.
آن هم نسبت به کـسی که،
زيباترين حسِ دنيا را با او،
تجـــربه کردی ..!|blushsmiley|- مارگارت آتوود
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
چقدر بده یکیو بیشتر از جونت بخوای
حاظر باشی همه کار براش بکنی
حتی جونتم براش بدی
اما اون از هیچکدوم از اینا خبر نداشته باشه
یام خبر داشته باشه ولی به روت نیاره
سخته بخوای هر روز هر جوری که شده بهش یاد آور بشی که چقد دوستش داری
ولی تمام تلاشت بیهوده باشه و این فقط باعث میشه که هر لحظت بارونی بشه
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
سلامتی کسی که اونقدربیادشیم
که اگه به یادخدابودیم نصف بهشت مال مابود . . .