نوشته اصلی توسط
راحیل
سلام من خانومی 24 ساله هستم 2 سال با شوهرم دوست بودیم 1 سال عقد و الان 1 ماه و نیم هست که در خونه خودمون زندگی میکنیم. ما خیلی همو دوست داریم و با مخالفتها و مشکلات زیادی بهم رسیدیم. قبلا شوهرم خیلی صبور بود و گاهی خودم از تند برخورد کردن خودم حتی خجالت میکشیدم. دوران عقد خانوادش اصلا از جهت مالی حمایتمون نکردن و شوهرم با اینکه آرزو داشت با پس اندازاش خیلی کارای دیگه بکنه باعث شذد همشو خرج ازدواجمون کنه و حتی قسطاشو هم داریم میدیم.خیلی عصبی شده سر هر موضوعی دعوا راه میندازه و دست بزن داره با اینکه انقدر دوسم داره اما عصبی میشه بعد چند دقیقه پشیمون میشه نمیدونم چیکار کنم دیگه من گاهی جلوش وایمیستم نمیزارم بهم بی احترامی کنه گاهی هم سکوت میکنمو میرم تو اتاق و گریه میکنم بعدش دوباره میاد میگه تو گریه نکن بازم دعوا راه می اندازه. یه مشکلیم که دراه خودشو از همه بالاتر میدونه مخصوصا به باجناقش خیلی حساسه اگه بگم اونا چی خریدنو ووو که کلی بهش برمیخوره.
یه مشکله دیگه هم دارم که این موضوع تمام زندگیمو در کنار همه اینها جهنم کرده قبل دوستی با همسرم یه دوستی مسخره از رو بچگی و کاملا ابلهانه با یه آقایی داشتم که روز اول دوستیم با همسرم که ازم پرسید بهش گفتم و ایشون هم اون آقارو میشناسه از اون زمان تا حالا ما هر دعوایی که بکنیم پای اون ماجرا رو میکشه وسط فکر میکنه این یک خیانت در حقش بوده در حالیکه من از زمان دوستی تا همیشه به شوهرم کاملا وفادار بودمو عاشقشم. وقتی عصبی میشه همه چی رو باهم قاطی میکنه وقتی آرومه میفهمه اشتباه میکنه میکنه اما دست از رو این قضیه برنمیداره. بخاطر همین من همیشه استرس دارم تو زندگیم نکنه یه وقت تو خیابون ببینیمشو .... حتی وقتی گوشیم زنگ میخوره با هزار ترس میرم سراغ گوشیم با اینکه خبری نیست و مزاحمی ندارم اما کاری کرده با حرفاش اعتماد به نفسمو از دست دادمو واقعا ترس همه زندگیمو گرفته نمیدونم دیگه باید چیکار کنم... ممنون میشم راهنماییم کنید ببخشید که طولانی شد.
من 24 ساله و شوهرم 26 ساله ایشون ترم آخر لیسانسشوه و شغلشونم مرتبط با تحصیل در شرکته و من لیسانس دارم و کاری ندارم فعلا میخوام برای ارشد بخونم.