سلام دوستان بنده حدود چهار ماهی میشه با دختری ارتباط دارم . شهر ما کوچیکه و به راحتی تونستم گذشتش رو در بیارم واقعا هیچ مشکلی نداشت جز اینکه با دو سه نفر رابطه چن روزه داشته اونا هم گفتن هر کاری کردیم پایه نبوده ما هم بی خیالش شدیم واسه همین منم به خانوادم گفتم ، آخه من همه چیمو به خانوادم میگم . پدرم خیلی خیلی موافق بود گفت با پدرش همکلاس بودم و خیلی خانواده خوبی هستن . از هر کی میپرسم میگن خانواده عالی هستن . هم خانواده ما و هم خانواده اونا از نظر مالی و اعتبار تو شهر خودمون مشهور هستیم و از نظر سطح اعتبار مثل هم هستیم . منم دانشجوی ارشد هستم و اونم کارشناسی حقوق خونده و تموم شده البته تو شهر خودمون ، مثل اینکه خانوادش نزاشتن بره شهر دیگه ای درس بخونه . بعد از اینکه این مدت باهاش حرف زدم به وسیله یکی از فامیلام امتحانش کردم گفتم زنگ بزنه به خونش بگه فلان نفر هستم و خیلی پولدارم و فلان که مثلا از من خیلی بالاتر باشه . مادرش برداشته بعد از معرفی بهش گفته الان خودش خونه نیست فرداش ساعت 11 زنگ بزنه . فرداش ما یادمون رفته بود زنگ بزنیم دختره خودش ساعت 12 با شماره خودش به این فامیلم اس داده بود که دیروز زنگ زدین کارم داشتین . بعد این فامیلمون اومد پیش من بهش زنگ زد و نزدیک نیم ساعتی باهاش حرف زد که فلان نفره مثلا و پولداره و بعدش بهش گفت که دوست پسر که نداری گفت نه ندارم بعد بهش گفت که بیاد ببیندش . یعنی قرار ملاقات باهاش گذاشت البته شهر ما ملاقات حضوری که نداریم فقط مثلا از جلوی خونش رد شیم در این حده . منم تو این مدت فقط بهش زنگ زدم که ببینم قطع میکنه جواب منو بده که قطع نکرد . بعد نیم ساعت خودش زنگ زد بهم گفت ببخشید مامانم با خالم حرف میزد منم فشارم رفت بالا هر چی از دهنم در اومد بهش گفتم البته فوش ندادم فقط گفتم میخوای آبروی خانواده خودتو و منو ببری با این کارت . بعد قطع کردم . صد بار زنگ زد جواب ندادم بعد این همه با شماره خونشون زنگ زد منم بعد دو ساعت برداشتم مامانش بود که گفت ببخشش اشتباه کرده و خودشم همش میگفت اشتباه کردم و ... خودش الانم میگه قصد نداشته ببیندش فقط خواسته ببینه چه کسیه که این همه دیروز زنگ زده . این همه ادعای عاشق بودن و داره بعدش جلوی چشام با یه پسر دیگه حرف زده قرار ملاقات باهاش رو گذاشته الان من چیکارش کنم . جوابشو نمیدم این همه زنگ میزه به خودم و خونه . جوابشو بدم دارم از حرص میمیرم با این که دوستش دارم اما واقعا داره این فکر آزارم میده . دارم کم کم افسرده میشم . نه دلم میاد از دستش بدم نه این فکر از یادم میره . شرمنده طولانی شد