سلام من خانم ٢٤ سالمه و همسرم ٢٧ حدود ٢ سال و نيمه كه ازدواج كرديم و نزديك ٣،٤ سال هم دوست بوديم، يه نسبت فاميلي دور هم داريم، خانواده همسرم خانواده ثروتمندي هستن بر خلاف خانواده خودم كه قشر متوسطي هستيم، خانواده همسرم با من خيلي خوبن مهربونن اما موضوعي كه منو اذيت ميكنه اينه كه خيلي به هم وابسته ان و مادرشوهرم دايم ميخواد به ديگران نشون بده كه بچه هاي من مدام دور من هستند به هم دليل اصلا اجازه نميدن ما با هم تنها سفر بريم يا ما با خانواده من مسافرت بريم حتي ماه عسل هم ما خانوادگي رفتيم.. پدرشوهرم براي خريد ملك به همسرم پول ميده و يه جورايي با اينكار ميخوان مارو مديون خودشون نگه دارن و ما دايم پيششون باشيم، همسرم تك فرزند نيست ٢ خواهر و يه برادر دارن كه خواهر و برادر همسرم با بچه هاي خالشون ازدواج كردن و خالشون و شوهر خالشون فوت كردن و اين جاري و داماد خانواده هم باز با اين خانواده هستن هميشه تو همه جا، و از منم توقع دارن منم با خانوادم مسافرت نرم و فقط با اينها باشم و اين موضوع به شدت منو عصبي ميكنه به همسرمم ميگم ميگه همين كه هست و من نميتونم بگم ما نميايم يا ما خودمون ميريم،همسرم ميگه مامانم قدول نميكنه!!! جدا از اين اخلاق همسرم خيلي ادم كاري و پول جمع كني هست و من راضي ام ولي باعث ميشه ملكي كه ميخره بدهي داشته باشه و خسيس ميشه و دايم به من ميگه پول خرج نكن و بابتي مقدار پولي كه به من ميده دايم سوال جواب ميكنه! مشكل ديگه هم كه داره اينه كه مهموني مختلطي جايي از طرف فاميل من دعوت ميشيم ميگه من نميام و مجلس مختلط دوس ندارم! ما مدام در حال دعوا هستيم و بهش ميگم من هيچ دلخوشي ندارم نه مسافرت داريم نه مهموني داريم نه پولي ميدي كه من حداقل خودمو با يه چيز سرگرم كنم، و فقط جوابش اينه كه اگه منو ميخواي بايد از قيد خيلي چيزا بزني مثل خيلي زنا! منم ميگم باشه ميزنم مهموني مختلط نميريم اصلا ولي دو تا مسافرت تنهايي بريم توام به ناطر من اينكارو بكن ميگه نه من نميونم ميگم پول بده من حداقل تفريح كنم ميگه نه بدهي دارم بايد كم خرج كني... شما بگيد من چيكار كنم واقعا خسته شدم از خودش و خانوادش ، دايم در حال دعوا هستيم بحث طلاق رو ميكنيم ولي واقعا هم همديگه رو دوس داريم