با سلام. زنی هستم 31 ساله دانشجوی دکتری یکی از معتبرترین دانشگاههای ایران که 9 ساله پیش با همسرم که لیسانس داره ازدواج کردم و الان دو تا بچه دارم. همسرم هم دست بزن دارد هم زود عصبی میشن و اصن نمیتونن خودشونو کنترل کنند هر چیزی از دهنشون در بیاد و میگن. احساس میکنم مغزشون قدرت تجزیه و تحلیل نداره یه بچه هم میتونه گولش بزنه. نمیتونم باهاشون درد دل کنم یا صحبت معمولی داشته باشم هر حرفی یا اتفاق ساده ای که برایشان تعریف میکنم ایشون بد برداشت میکنند اگر من میگم که فلان استاد خیلی زحمت میکشن آدم درستی هستند ایشون فک میکنند که من با اون حتما یه سر وسری دارم در این حد و منم همیشه ترجیح میدم که هر حرفی هم که تو دلمه رو همون جا خفش کنم و در مورد هیچی باهاش حرف نزنم. یا اینکه اگه یه لباس جدید میخرم یا حتی یه ضد آفتاب هم میزنم با طرز نگاهش تموم مغزشو میخونم اما من بخاطر اینکه بچه هام محیط زندگیشون نا امن نباشه همیشه حرفاشو نشنیده میگیرم مگر در شرایطی که مجبور باشم. خیلی احساس میکنم که درونم تنهاست احساس افسردگی میکنم بد خوابی دارم. نیاز به کمک دارم. بخاطر بچه هام هم قصد طلاق هم ندارم